موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست


نقش و حباب گرچه هزارند با یکیست

درمان درد دل چه کنم ای عزیز من


از دوست می رسد همه درد و دوا یکیست

ما و شرابخانه و رندان باده نوش


فارغ ز دو سرا بر ما دو سرا یکیست

تمثال صدهزار در آئینه رو نمود


دیدیم آن یکی و همه نزد ما یکیست

گر آشنای خویش شوی نزد عاشقان


معشوق و عشق و عاشق و آن آشنا یکیست

چون عقل احول است دو بیند غریب نیست


بنگر به عین عشق که شاه و گدا یکیست

سید ز جود خویش وجودی به بنده داد


معطی نعمة الله ما و عطا یکیست